شناخت مختصرى از زندگانى امام حسین (ع)

سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده على (ع) و حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام (ص) بود/

حسین بن على در دوران عمر خود به شجاعت و آزادگى و ایستادگى در برابر ظلم و ستم شهرت داشت.

مراحل زندگى حسین بن على (ع)

حسین بن على (ع) مدت شش سال از دوران کودکى خود را در زمان جد بزرگوار خود سپرى کرد و پس از آن حضرت، مدت سى سال در کنار پدرش امیرمومنان (ع) زندگى کرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت. پس از شهادت امیر مومنان(در سال 40هجرى) مدت ده سال در صحنه سیاسى و اجتماعى در کنار برادر بزرگ خود حسن بن على (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) (در سال 50هجرى) به مدت ده سال، در اوج قدرت معاویه بن ابى سفیان، بارها با وى پنجه درافکند و پس از مرگ وى نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد و در محرم سال 61 هجرى در سرزمین کربلا به شهادت رسید/

آخرین بخش زندگى امام حسین، یعنى دوران امامت آن حضرت، مهمترین بخش زندگى او به شمار مى‏رود و در این کتاب، بیشتر پیرامون همین بخش سخن خواهیم گفت/

مبارزات حسین بن على (ع) در دوران قبل از امامت

حسین بن على ع از دوران نوجوانى که شاهد انحراف دسگاه حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود بود، از موضعگیریهاى سیاسى پدر خود پیروى و حمایت مى‏کرد؛ چنانکه در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزى وارد مسجد شد و دید عمر بر فراز منبر نشسته است، با دیدن این صحنه، بالاى منبر رفت و به عمر گفت: از منبر پدرم پایین بیا و بالاى منبر پدرت برو!

عمر که قافیه را باخته بود، گفت: پدرم منبر نداشت! آنگاه او را در کنار خود نشانید، و پس از آنکه از منبر پایین آمد، او را به منزل خود برد و پرسید: این سخن را چه کسى به تو یاد داده است؟ او پاسخ داد: هیچ کس!(1)

در جبهه‏هاى نبرد با ناکثین و قاسطین

حسین بن على (ع) در دوران خلافت پدرش، امیرمومنان ع،در صحنه‏هاى سیاسى و نظامى در کنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگى که در این دوران براى پدر ارجمندش پیش آمد، شرکت فعال داشت.(2)

در جنگ جمل فرماندهى جناح چپ سپاه امیر مومنان (ع) به عهده وى بود(3) و در جنگ صفین، چه از راه سخنرانیهاى پرشور و تشویق یاران على (ع) جهت شرکت در جنگ، و چه از رهگذر پیکار با قاسطین، نقشى فعال داشت (4)در جریان حکمیت نیز یکى از شهود این ماجرا از طرف على (ع) بود.(5)

حسین بن على (ع) پس از شهادت على (ع) در کنار برادر خویش، رهبر و پیشواى وقت، حسن بن على ع قرار گرفت، و هنگام حرکت نیروهاى امام مجتبى ع به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه نظامى و پیشروى به سوى سپاه شام حضور داشت، و هنگامى که معاویه به امام حسن (ع) پیشنهاد صلح کرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت (6)و بالاخره پس از متارکه جنگ و انعقاد پیمان صلح، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید.(7)

اوضاع سیاسى و اجتماعى دوران امامت امام حسین (ع)

در زمان امام حسین (ع) انحراف از اصول و موازین اسلام، که از «سقیفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسیده بود. در آن زمان معاویه که سالها از سوى خلیفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملا تثبیت کرده بود، بنام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشوراسلامى را در دست گرفته حزب ضد اسلامى اموى را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به کمک عمال ستمگر و یغماگر خود مانند: زیاد بن ابیه، عمرو بن عاص، سمرة بن جندب و... حکومت سلطنتى استبدادى تشکیل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود/

معاویه از یک سو، سیاست فشار سیاسى و اقتصادى را در مورد مسلمانان آزاده و راستین اعمال مى‏کرد و با کشتار و قتل و شکنجه و آزار، و تحمیل فقر و گرسنگى بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیرى مى‏کرد، و از سوى دیگر، با احیاى تبعیضهاى نژادى و رقابتهاى قبیله‏اى در میان قبائل، آنان را به جان هم مى‏انداخت و از این رهگذر نیروهاى آنان را تضعیف مى‏کرد تا خطرى از ناحیه آنان متوجه حکومت وى نگردد، و از سوى سوم، به کمک عوامل مزدور خود با جعل حدیث و تفسیر و تاویل آیات قرآن به نفع خود، افکار عمومى را تخدیر کرده، و به حکومت خودش وجهه مشروع و مقبول مى‏بخشید/

این سیاست ضد اسلامى، به اضافه عوامل دیگر همچون ترویج فرقه‏هاى باطل نظیر: جبریه و مرجئه که از نظر عقیدتى با سیاست معاویه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سکوت تلخ و ذلتبارى را بر جامعه حکمفرما ساخته بود/

در اثر این سیاست شوم، شخصیت جامعه اسلامى مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طورى که مسلمانان، با آن‏که مى‏دانستند اسلام هیچ وقت اجازه نمى‏دهد آنان مطیع زمامداران بیدادگرى باشند که بنام دین بر آنها حکومت مى‏کنند، با این حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهى، از زمامداران ستمگر پشتیبانى مى‏کردند. در اثر این سیاست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعالیم پیامبر (ص)، تبدیل به افرادى ترسو، سازشکار، و ظاهر ساز گشته بودند/

تاریخ این دوره از زندگى مسلمانان، پر از شواهدى است که نشان مى‏دهد این دگرگونى و انحراف فراگیر شده، جامعه اسلامى را با خود همرنگ ساخته بود/

اگر عکس العملى را که مسلمانان در برابر سیاست عثمان و عمال وى از خود نشان دادند، با روشى که در برابر سیاست معاویه در پیش گرفتند مقایسه کنیم، آثار شوم این سیاست شیطانى را در جامعه اسلامى بوضوع مشاهده مى‏کنیم، زیرا مسلمانان در برابر سیاست عثمان با قیام عمومى، عکس العمل نشان دادند؛ قیامى که بزرگترین شهرهاى اسلامى یعنى مدینه، مکه، کوفه، بصره، مصر و سایر شهرها و روستاها در آن شرکت داشتند؛ ولى با توجه به اینکه در زمان معاویه ظلم به مراتب بیشر، میزان قتل و تهدید زیادتر و گسترده‏تر؛ و محرومیت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشکارتر بود، با این حال عکس العمل دسته جمعى در برابر رفتار ضد اسلامى معاویه دیده نمى‏شد، بلکه مردم کورکورانه در برابر معاویه مطیع و خاضع بودند. بلى گاه گاه اعتراضهاى پراکنده‏اى مثل مخالفت «حجر بن عدى» و «عمرو بن حمق خزاعى» و امثال آنها صورت یک جنبش عملى و عمومى در نمى‏آمد، بلکه شعله آن بسرعت خاموش مى‏گشت، زیرا حکومت وقت، سران جنبش را مى‏کشت و انقلاب را در نطفه خفه مى‏کرد و جامعه هیچ تکانى نمى‏خورد.(8)

موانع قیام در عصر معاویه

ولى با وجود چنین وضع اسفناک و انفجارآمیزى که در زمان تسلط معاویه حکمفرما بود، بنابر ملاحظات فراوان، قیام و انقلاب مسلحانه در آن زمان نه مقدور بود و نه مفید. دو عامل زیر را مى‏توان مهمترین موانع قیام امام حسین (ع) در زمان حکومت معاویه شمرد:

پیمان صلح امام حسن (ع) با معاویه

اگر حسین بن على (ع) در زمان معاویه قیام مى‏کرد، معاویه مى‏توانست از پیمان صلحى که با امام حسن (ع) بسته و مورد تایید حسین بن على (ع) نیز قرار داشت، به منظور متهم ساختن حسین بن على (ع) بهره بردارى کند، زیرا همه مردم مى‏دانستند که امام حسن و امام حسین متهد شده‏اند تا زمانى که معاویه زنده است سکوت کرده به حکومت او گردن نهند، حال اگر حسین (ع) بر ضد معاویه قیام مى‏کرد، امکان داشت معاویه او را شخصى فرصت طلب و پیمان شکن قلمداد کند/

البته مى‏دانیم که امام حسین (ع) پیمان معاهده خود را با معاویه، پیمانى لازم الوفأ نمى‏دانست؛ زیرا این پیمان از روى آزادى و میل و اختیار صورت نگرفته بود، بلکه پیمانى بود که تحت فشار و اجبار، و در شرائطى صورت گرفته بود که بحث و گفتگو فایده‏اى نداشت، بعلاوه خود معاویه آن را نقض کرده و محترم نشمرده بود و خود را به رعایت آن ملزم نمى‏دانست، بنابراین چنین عهد و پمانى، اگر هم در اصل صحیح و معتبر بود، حسین بن على(ع) مقید به آن نبود، زیرا خود معاویه آن را زیر پا گذاشته و در نقض آن از هیچ کوششى فرو گذار نکرده بود، اما در هر حال معاهده صلح، مى‏توانست دستاویز تبلیغاتى معاویه در برابر قیام احتمالى حسین (ع) قرار گیرد/

از طرف دیگر، باید دید در برابر قیام احتمالى او اجتماع چگونه قضاوت مى‏کرد؟

پیداست اجتماع زمان امام حسین ع - چنانکه گذشت - اجتماعى بود که حال قیام و انقلاب نداشت و شمشیر جهاد به آب عافیت شسته بود. طبعاً چنین اجتماعى عافیت‏طلبى خود را چنین توجیه مى‏کرد که حسین (ع) با معاویه پیمان بسته است و باید به آن وفا کند/

بنابراین اگر امام حسین (ع) در زمان معاویه قیام مسلحانه مى‏کرد، معاویه مى‏توانست آن را به عنوان یک شورش غیر موجه و برخلاف مواد پیمان صلح بین طرفین معرفى کند و چون جامعه آن روز چنانکه گفتیم - جامعه‏اى بود که حال قیام و انقلاب نداشت، طبعا منطق معاویه را تایید مى‏کرد/

2- ژست دینى معاویه‏

قیام امام حسین (ع) در زمان یزید، چنان پرشور و مهیج بود که خاطره آن در دلهاى مردم جاوید مانده است و چنانکه مشاهده مى‏کنیم پس از قرون متمادى، هنوز هم مردم، قهرمانان کربلا را براى خود نمونه و سرمشق قرار مى‏دهند و در ابراز قهرمانى و فداکارى از آنها الهام مى‏گیرند، ولى به گمان قوى اگر امام حسین (ع) در زمان معاویه قیام مى‏کرد، قیام او داراى چنین شور و حماسه‏اى نمى‏شد. راز این مطلب را باید در نفوذ و شیطنت و بازیگرى معاویه، و روش خاص او در حل و فصل مشکلات جستجو کرد/

گر چه معاویه عملا اسلام را تحریف کرده، حکومت اشرافى اموى را جایگزین خلافت ساده و بى پیرایه اسلامى ساخته و جامعه اسلامى را به یک جامعه غیر اسلامى تبدیل کرده بود، اما او این مطلب را بخوبى درک مى‏کرد که چون بنام دین و خلافت اسلامى حکومت مى‏کند، نباید مرتکب کارهایى بشود که مردم آن را مبارزه با دین - همان دینى که بنام آن حکومت مى‏کند- تلقى نمایند، بلکه او لازم مى‏دید همیشه به اعمال خود، رنگ دینى بدهد تا اعمال وى با مقامى که دارد، سازگار باشد، و آن دسته از کارهایى را که مشروع جلوه دادن آنها مقدور نیست در خفا انجام دهد/

پاره‏اى از اسناد و شواهد تاریخى نشان مى‏دهد که معاویه فردى بیدین بوده و به هیچ چیز اعتقاد نداشته است؛ به طورى که «مغیره بن شعبه» معلوم الحال و بى بند و بار، از سخنانى که در بعضى از مجالس خصوصى معاویه، از خود وى شنیده بود، اظهار تاسف و اندوه کرده مى‏گفت:«معاویه خبیث‏ترین افراد مردم است.»(9)

ولى با وجود اینها، همین روش معاویه در تظاهر به برخى از ظواهر دینى، درک ماهیت او را براى عامه مردم مشکل ساخته بود/

معاویه براى آنکه به منصب و مقام خود، رنگ مذهبى بدهد، از اوضاع و شرائط بخوبى بهره بردارى مى‏کرد. او از یک طرف خونخواهى عثمان را عنوان مى‏ساخت و از طرف دیگر پس از جریان حکمیت و همچنین به واسطه صلح با امام حسن (ع) و بیعت مردم با وى، خود را در افکار عمومى شایسته خلافت قلمداد مى‏کرد/

بنابراین اگر امام حسین (ع) در زمان او قیامى مسلحانه به راه مى‏افکند، وى بسهولت مى‏توانست آن را در افکار عمومى یک اختلاف سیاسى و کشمکش بر سر قدرت و حکومت معرفى کند، نه قیام حق در برابر باطل!

مبارزات امام حسین (ع) با حکومت معاویه

اما هیچ یک از این موانع باعث نمى‏شد که امام حسین (ع) در برابر بدعتها و بیدادگریهاى بى شمار معاویه سکوت کند، بلکه او در آن شرائط پرخفقان که کسى جرات اعتراض نداشت، تا آنجا که در توان داشت، در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. در اینجا سه مورد از مبارزات امام حسین (ع) با حکومت معاویه را به عنوان نمونه مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

1- سخنرانیها و نامه‏هاى اعتراض آمیز

در دوران ده ساله امامت امام حسین (ع)، که آن حضرت در صحنه سیاسى با معاویه روبرو بود، نامه‏هاى متعددى بین او و معاویه رد و بدل شده است که نشانه موضعگیرى سخت و انقلابى امام حسین (ع) در برابر معاویه است/

امام بدنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامى معاویه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار مى‏داد. یکى از مهمترین این موارد، موضوع ولیعهدى یزید بود/

مخالفت با ولیعهدى یزید

معاویه به دنبال فعالیتهاى دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدى یزید، سفرى به مدینه کرد تا از مردم مدینه، بویژه شخصیتهاى بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (ع) قرار داشت، بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر، با «حسین بن على (ع)» و «عبدالله بن عباس» دیدار کرد و طى سخنانى موضوع ولیعهدى یزید را پیش کشیده و کوشش کرد که موافقت آنان را با این موضوع جلب کند. حسین بن على (ع) در پاسخ سخنان وى با ذکر مقدمه‏اى چنین گفت:...تو در برترى و فضیلیت که براى خود قائلى، دچار لغزش و افراط شده‏اى و با تصاحب اموال عمومى مرتکب ظلم و اجحاف گشته‏اى. تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوددارى و بخل ورزیدى، و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختى که از حد خود تجاوز نمودى، و چون حقوق حقداران را به آنان نپرداختى، شیطان به بهره کامل و نصیب اعلاى خود (در اغواى تو) رسید/

آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وى براى اداره امور امت اسلامى گفتى فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردى که گویا شخصى را مى‏خواهى معرفى کنى که زندگى با او بر مردم پوشیده است و یا از غایبى خبر مى‏دهى که مردم او را ندیده‏اند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده‏اى! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنانکه هست معرفى کن! یزید جوان سگباز و کبوتر باز و بوالهوسى است که عمرش باساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى‏شود. یزید را این گونه معرفى کن و این تلاشهاى بى ثمر را کنار بگذار! گناهانى که تاکنون درباره این امت بر دوش خود بار کرده‏اى بس است، کارى نکن که هنگام ملاقات پروردگار، بار گناهانت از این سنگینتر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادى و با بیخردى مرتکب ظلم شدى که کاسه صبر مردم را لبریز نمودى، اینک دیگر مابین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن باقى نمانده است، بدان که اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوى آنها باشى...!(10)

نگرانى معاویه از قیام امام حسین (ع)

در همان ایام یک سال «مروان بن حکم» که از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وى نوشت: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که، «گروهى از رجال و شخصیتهاى عراق و حجاز نزد حسین بن على (ع) رفت و آمد مى‏کنند» و اظهار کرده است که، «اطمینان ندارد حسین قیام نکند.»

مروان در نامه خود اضافه مى‏کرد که: من در این باره تحقیق کرده‏ام، طبق اطلاعات رسیده او فعلا قصد قیام و مخالفت ندارد، ولى اطمینان ندارم که در آینده نیز چنین باشد، اینک نظر خود را در این باره بنویسید/

معاویه، پس از دریافت این گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامه‏اى نیز به این مضمون به حسین بن على(ع) نوشت:

«گزارش پاره‏اى از کارهاى تو به من رسیده است که اگر صحت داشته باشد من آنها را شایسته تو نمى‏دانم. سوگند به خدا هر کس پیمان و معاهده‏اى ببندد، باید به آن وفادار باشد و اگر این گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترین شخص براى چنین وضعى هستى. اینک مواظب خود باش و به عهد و پیمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنى با مخالفت روبرو مى‏شوى و اگر بدى کنى بدى مى‏بینى، از ایجاد اختلاف میان امت بپرهیز...»(11)

پاسخ تاریخى امام حسین (ع) به معاویه

امام حسین (ع) در پاسخ او چنین نوشت:

اما بعد، نامه تو بدستم رسید، نوشته‏اى که خبرهایى از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمى‏دانسته‏اى! باید بگویم تنها خدا است که انسان را به کارهاى نیک هدایت مى‏کند و توفیق اعمال خیر را به انسان مى‏دهد/

اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بى اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداخته‏اند. این گمراهان بیدین دروغ گفته‏اند من نه تدارک جنگى بر ضد تو دیده‏ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته‏ام، ولى از اینکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بى دین تو، که حزب ستمگران و برادران شیطانند، قیام نکرده‏ام از خدا مى‏ترسم/

آیا تو قاتل «حجربن عدى» و یارانش نبودى؟ قاتل کسانى که همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانى که بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه مى‏کردند، و کارشان امر به معروف ونهى از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادى و سوگندهاى اکید یاد کردى که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنى، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتى، و با این کار، بر خدا گستاخى نموه، عهد و پیمان او را سبک شمردى.

آیا تو قاتل «عمرو بن حمق»، آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستى که پس از دادن امان و بستن پیمان -پیمانى که اگر به آهوان بیابان مى‏دادى، از قله‏هاى کوهها پایین مى‏آمدند - او را کشتى؟!

آیا تو نبودى که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندى و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردى، در حالى که پیامبر فرموده است:«نوزاد به پدر ملحق مى‏گردد و زناکار باید سنگسار گردد»؟!

اى کاش جریان به همینجا خاتمه مى‏یافت، اما چنین نبود، بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگى، بر ملت مسلمان مسلط ساختى و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمانها را کشت، دستها و پاهایشان را قطع کرد، و بر شاخه‏هاى نخل به دار آویخت! اى معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختى که گویى تو از این امت، و این امت از تو نبوده‏اند!

آیا تو قاتل «حضرمى» نیستى که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وى پیرو دین على است»، در حالى که دین على همان دین پسر عمویش پیامبر (ص) است و بنام همان دین است که اکنون تو براریکه حکومت و قدرت تکیه زده‏اى! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر مى‏بردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانى و تابستانى به یمن و شام بود، ولى خداوند در پرتو رهبرى ما خاندان، شما را زا این زندگى نکبتبار نجات بخشید/

اى معاویه! یکى از سخنان تو این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنه‏اى بزرگتر و مهمتر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم! دیگر از سخنان تو این بود که مواظب رفتار و دین خود، و امت محمد (ص) باشم. من (وقتى به وظیفه خود مى‏اندیشم و به دین خود و امت محمد (ص) نظر مى‏افکنم) وظیفه‏اى بزرگتر از این نمى‏دانم که با تو بجنگم، و این جنگ، جهاد در راه خدا خواهد بود، و اگر (به خاطر یک رشته عذرها) از قیام بر ضد تو خوددارى کنم از خدا طلب آمرزش مى‏کنم (چون ممکن است آن عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا مى‏خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست، ارشاد و هدایت کند/

اى معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که: اگر من به تو بدى کنم، با من بدى خواهى کرد و اگر با تو دشمنى کنم دشمنى خواهى نمود. باید بگویم: در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنى بدکاران روبرو بوده‏اند، و من امیدوارم دشمنى تو زیانى به من نرساند و زیان بداندیشیهاى تو بیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود سازد، پس هر قدر مى‏توانى دشمنى کن!/

اى معاویه! از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت همه در پرونده خدایى ثبت شده است. این را نیز بدان که خدا جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را مى‏کشى، و به محض اتهام، آنان را به حکومت رسانده‏اى، هرگز به دست فراموشى نخواهد سپرد/

تو با این کار، خود را به هلاکت افکندى، دین خود را تباه ساختى، و حقوق ملت را پایمال کردى، والسلام.(12)

2- سخنرانى کوبنده و افشاگرانه در کنگره عظیم حج

یک (یا دو سال) پیش از مرگ معاویه که فشار و تضییقات نسبت به شیعیان از طرف حکومت وى به اوج شدت رسیده بود، امام حسین (ع) به حج مشرف شد و در حالى که «عبدالله بن عباس» و«عبدالله بن جعفر» آن حضرت را همراهى مى‏کردند، از «صحابه» و «تابعین» و بزرگان آن روز جامعه اسلامى که به پاکى و صلاح شهرت داشتند، و نیز عموم بنى هاشم خواست که در چادر او واقع در «منى» اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گرد آمدند. آنگاه امام بپاخاست و سخنانى به این شرخ ایراد کرد:

«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبى را با شما در میان مى‏گذارم، اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید؛ وقتى که به شهرها و میان قبائل خود برگشتید، با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبرى ما دعوت کنید، زیرا مى‏ترسم این موضوع (رهبرى امت توسط اهل بیت) به دست فراموشى سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»

امام سپس فضیلتها و سوابق درخشان پدرش امیر مومنان (ع) و خاندان امامت را برشمرد و بدعتها و جنایتها و اعمال ضد اسلامى معاویه را تشریح کرد(13)و بدین وسیله یک حرکت عظیم تبلیغى را بر ضد حکومت پلید معاویه پدید آورد و زمینه را براى قیام فراهم ساخت/

«حسن بن على بن شعبه»، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم، در کتاب «تحف العقول» خطبه‏اى را از امام حسین (ع)نقل کرده که محل و تاریخ ایراد آن روشن نیست، ولى قرائن و شواهد و محتواى خطبه نشان مى‏دهد که این همان خطبه است که حضرت در «منى» ایراد نموده است. ما به مناسبت بحث، ترجمه بخشهایى از این خطبه را در زیر مى‏آوریم:

اى رجال مقتدر! شما گروهى هستید که به دانش و نیکى و خیرخواهى شهرت یافته‏اید، در پرتو دین خوا در دلهاى مردم، عظمت و مهابت یافته‏اید، شرافتمند از شما حساب مى‏برد و ضعیف وناتوان شما راگرامى مى‏دارد، و کسانى که با شما هم پایه و در جه‏اند بر آنها حق نعمتى ندارید شما را بر خود مقدم مى‏دارند...من بر شما، که (به سبب سوابق و ایمانتان) برگردن خدا منت مى‏نهید! مى‏ترسم که از طرف خدا بر شما عذاب و گرفتارى فرود آید، زیرا شما به مقام بزرگى رسیده‏اید که دیگران دارا نیستند و بر دیگران برترى یافته‏اید، نیکان و پاکان را احترام نمى‏کنید، در صورتى که شما به خاطر خدا در میان مردم مورد احترام هستید/

شما به چشم خود مى‏بینید که پیمانهاى الهى را مى‏شکنند و با قوانین خدا مخالفت مى‏کنند، ولى بیم و هراسى به خود راه نمى‏دهید. از نقض عهد و پیمان پدرتان به هراس مى‏افتید، ولى به اینکه پیمانهاى رسول خدا شکسته یا خوار و بى مقدار گشته است هیچ اهمیت نمى‏دهید. افراد کور و لال و زمینگیر در کشور اسلامى بدون سرپرست و مراقبت مانده‏اند و بر آنها رحم نمى‏شود، اما شما در خور موقعیت و منزلت خویش کارى نمى‏کنید، و با کسى هم که وظیفه خود را در این مورد انجام مى‏دهد یارى و همکارى نمى‏کنید، و با سازش و همکارى و مسامحه با ستمگران، خود را آسوده مى‏دارید. خداوند فرمان جلوگیرى از منکرات و بازداشتن مردم از آنها را داده است، ولى شما از آن غافلید. مصیبت شما عالمان امت از همه بیشتر است، زیرا موقعیت و منزلت عالمان دین مورد تعرض قرار گرفته است، و اى کاش این را مى‏دانستید.

زمام امور باید در دست کسانى باشد که عالم به احکام خدا و امین بر حلال و حرام او هستند و شما داراى این مقام بودید و از دستتان گرفتند، و هنگامى این مقام را از دست شما گرفتند که پیرامون حق پراکنده شدید، و با وجود دلیل روشن، در سنت پیامبر اختلاف ورزیدید. اگر در راه خدا مشکلات را تحمل کرده در برابر آزارها و فشارها شکیبایى از خود نشان مى‏دادید، زمام امور در قبضه شما قرار مى‏گرفت و همه امور زیر نظر شما اداره مى‏شد، ولى شما ستمگران را بر مقدرات خود مسلط ساختید و امور خدا(حکومت) را به آن‏ها تسلیم کردید تا حلال و حرام را در هم آمیزند و در شهوات و هوسرانیهاى خود غوطه خورند. آنان را بر این مقام مسلط نساخت مگر گریز شما از مرگ و دلبستگیتان به زندگى چند روزه دنیا. شما با این کوتاهى در انجام وظیفه، ناتوان را زیر دست آنها قرار دادید تا گروهى را برده و مقهور خویش، و گروه دیگر را براى زندگى توام با شکست، بیچاره سازند، و به پیروى از اشرار، و در اثر گستاخى در پیشگاه خداوند جبار، در اداره حکومت، به میل و هواى خود رفتار کنند و دل به رسوایى و هوسرانى بسپارند/

در هر شهرى از شهرها، گوینده‏اى (مزدور را براى تبلیغ اهدافشان) برفراز منبر مى‏فرستند، و همه کشور اسلامى در قبضه آنهاست، و دستشان در همه جا باز است و مردم برده آنان و در اختیار آنان هستند، هر ستمى که بر این مردم بى پناه کنند، مردم نمى‏توانند از خود دفاع کنند. دسته‏اى از این قوم، زورگو و معاندند که بر هر ناتوان و ضعیفى فشار مى‏آورند، و برخى دیگر فرمانروایانى هستند که به خداى زنده کننده و میراننده عقیده‏اى ندارند/

شگفتا از این وضع! و چرا در شگفت نباشم در حالى که زمین در تصرف فردى ستمگر و دغلکار، و باجگیرى نابکار است که بر مومنان بى هیچ ترحم و دلسوزى حکمرانى مى‏کند! خدا در کشمکش میان ما حاکم، و او به حکم خود، بین ما داور است.

پروردگارا! این حرکت ما نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت، و نه به منظور به دست آوردن مال دنیاست؛ بلکه به خاطر آن است که نشانه‏هاى دین تو را به مردم نشان دهیم و اصلاحات را در کشور اسلامى اجرا کنیم تا بندگان ستمدیده‏ات از چنگ ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنتهاى تو اجرا گردد/

اینک (شما بزرگان امت) اگر مرا یارى نکنید ستمگران بر شما چیره مى‏گردند و در پى خاموش ساختن نور پیامبرتان مى‏کوشند....(14)

3- ضبط اموال دولتى

در همان ایام کاروانى از یمن که حامل مقدارى از بیت المال بود، از طریق مدینه، رهسپار دمشق بود. امام حسین (ع)با اطلاع از این موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنى هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه‏اى بدین شرح به معاویه نوشت: «کاروانى از یمن از اینجا عبور مى‏کرد که حامل اموال و پارچه‏ها و عطریاتى براى تو بود تا آنها را به خزانه دمشت سرازیر کنى و به خویشانت که تاکنون شکمها و جیبهاى خود را از بیت المال پر کرده‏اند، ببخشى، من نیاز به آن اموال داشتم، و آنها را ضبط کردم، والسلام»! معاویه از این اقدام سخت ناراحت شد و نامه تندى به امام نوشت. (15)

بى شک این اقدام امام حسین (ع) یک گام آشکار در جهت نامشروع معرفى نمودن حکومت معاویه و مخالفت صریح با وى به شمار مى‏رفت، و در آن شرائط هیچ کس جز آن حضرت، جرات چنین کارى را نداشت/